کتاب

اللهم صلی علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم

کتاب

اللهم صلی علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم

از 'دکترین گالیوریسم' تا 'خاورمیانه اسلام'


گزارش تحلیلی مشرق؛
نیویورک‌تایمز از طرحی خبر داد که طبق آن، پنج‌کشور خاورمیانه به ۱۴کشور تقسیم‌می‌شوند اما طبق دکترین گالیوریسم، خاورمیانه همان سرزمین 'لی‌لی‌پوت' است که از میان شش گالیور آن یعنی ایران، مصر، عربستان، ترکیه، عراق و رژیم اسرائیل، پنج کشور اول باید تجزیه و قطعه‌قطعه شوند و تنها گالیور ششم که اسرائیل است بماند و لی‌لی‌پوت خاورمیانه را مدیریت کند.
گروه جنگ نرم مشرق - روزنامه نیویورک‌تایمز در مطلبی با اشاره به اینکه نقشه خاورمیانه را می‌توان دوباره ترسیم کرد، به تشریح این تقسیم‌بندی پرداخت و نوشت: در مورد سوریه، رقبای فرقه‌ای و قومی می‌توانند حداقل به سه بخش تقسیم شوند.

این روزنامه در توضیح این تقسیم‌بندی نوشت: سوریه می‌تواند به سه بخش علوی، کردستان سوریه و سرزمین سنی‌ها تقسیم شود. علوی‌ها، اقلیتی هستند که به مدت چند دهه است، سوریه و مسیر ساحلی آن را تحت کنترل خود گرفته‌اند. کردستان سوریه می‌تواند از این کشور جدا شود و در نهایت با کردهای عراق یکی شود. سرزمین سنی‌ها نیز می‌تواند جدا شود و با استان‌هایی از عراق تلفیق شود تا سنی‌ستان را تشکیل دهد.

این روزنامه آمریکایی در بخش دیگری از مطلب خود به تقسیم‌بندی عراق پرداخت و نوشت: در میان امکان‌پذیرترین احتمالات، کردهای شمال می‌توانند به کردهای سوریه بپیوندند. بسیاری از مناطق مرکزی، که تحت کنترل سنی‌هاست، به سنی‌های سوریه بپیوندد و جنوب عراق نیز شیعه‌ نشین شود.

نیویورک‌تایمز در ادامه به توجیه خود برای تقسیم‌بندی لیبی پرداخت و افزود: به خاطر رقابت‌های منطقه‌ای و قبیله‌ای قدرتمند، لیبی می‌تواند به دو بخش تاریخی خود تقسیم شود؛ «طرابلس‌تا‌نیا» و «سیرنایسا» و احتمالا کشور سومی با نام «فزان» در جنوب غربی.

در بخش دیگری از این مطلب به تقسیم‌بندی عربستان سعودی پرداخته شده و آمده است: مدتهاست، عربستان سعودی با اختلافات داخلی روبروست که این مسئله می‌تواند در صورت انتقال قدرت به نسل بعدی پادشاهان از میان برود. در واقع، اختلافات قبیله‌ای، اختلافات شیعه و سنی و چالش‌های اقتصادی، اتحاد این پادشاهی را تهدید می‌کند. بنابراین عربستان می‌تواند به پنج منطقه تقسیم شود.

نیویورک‌تایمز همچنین به تقسیم‌بندی یمن اشاره کرد و نوشت: به دنبال برگزاری رفراندوم بالقوه‌ در جنوب یمن برای استقلال این بخش، این فقیرترین کشور عربی می‌تواند به دو کشور تبدیل شود.

به نوشته این روزنامه، در یک حرکت قدرتمند، همه یا بخشی از جنوب یمن می‌تواند بخشی از عربستان سعودی شود. تقریبا همه تجارت سعودی‌ها از طریق دریاست و دسترسی مستقیم به دریای عربی می‌تواند به کاهش وابستگی این کشور به خلیج فارس و نیز کاهش نگرانی از توانایی ایران برای بستن تنگه هرمز منجر شود.

اما سابق تجزیه‌گری آمریکایی مناطق بزرگ به کجا برمی‌گردد؟ با فروپاشی شوروی سابق و تأسیس جمهوری­‌های تازه‌استقلال‌یافته قفقاز (گرجستان، آذربایجان و ارمنستان) و آسیای مرکزی (ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان، تاجیکستان و قزاقستان) و انقلاب­‌های غربگرای پس از آن در بخشی از این نواحی، ظن این می‌رفت که آمریکا به دنبال تغییر مرزبندی­‌های سیاسی موجود، برای آسان‌تر کردن مدیریت خود بر جهان است. روشی که لااقل بین اقتصاددانان امریکایی که شعار "کوچک‌تر، زیباتر" سر می­‌دهند، سنتی کهنه است و ظاهرا جامعه سیاسی- اطلاعاتی آمریکا چندان بی‌علاقه به استفاده از آن نیستند. از این روست که منطقه خاورمیانه نیز به عنوان قطب نفت و گاز جهان همواره در معرض خطر این زیباسازی به سبک آمریکایی است.

پیش از ورود به بحث بهتر است در باب جغرافیای این منطقه توضیحاتی داده شود:

واژه نادرست و مجعول خاورمیانه در معنای اخص شامل ایران، ترکیه و خاورمیانه عربی است، اما در قالب معنی اعم و خاور بزرگ، سودان، شاخ آفریقا، ماوراء قفقاز و آسیای مرکزی را نیز در برمی­‌گیرد. با پیروزی آمریکا در جنگ خلیج فارس در سال 1991میلادی، بوش پدر، رئیس جمهور وقت آمریکا، عزم کشورش برای برپایی نظام نوین جهانی را مبتنی بر نشر ارزش­‌های آمریکایی در سراسر جهان و آمریکایی نمودن آن اعلام کرد.

ابتدا ناظران می­‌پنداشتند که پروژه نظم نوین آمریکا فقط به صدور تفکر و سبک زندگی آمریکایی محدود می ­شود اما مدتی نگذشت که مشخص شد آمریکا در راستای صدور فرهنگ خود به دنبال بالکانیزه‌کردن جهان نیز هست. بر همین اساس نیروی هوایی ایالات متحده در سال 1995 میلادی با مشارکت هزار آینده‌پژوه، برنامه­‌ای را با هدف پیش‌بینی بدترین وضعیت­‌های احتمالی پیش روی آمریکا و جهان در سه دهه آینده، به اجرا در آورد. نتایج این پروژه در قالب چهار سناریو در اختیار پنتاگون قرار گرفت:

1. دنیای کینگ خان: در این دنیا چین پس از پیوند با ملت­‌های همسایه و هم­کیش به یک "ابرملت" تبدیل شده و ثقل مدیریت جهانی را از غرب به شرق منتقل می‌کند، بدین ترتیب تسلط غرب بر مدیریت جهانی پایان می­ یابد. این سناریو نظرات میرشایمر در مورد آینده چین را تأیید می­‌کند؛ وی معتقد است خیزش اقتصادی چین نمی­‌تواند صلح‌آمیز باشد و اگر رشد شتابان چین همچنان ادامه پیدا کند در چهار دهه آینده، آمریکا و چین وارد یک جنگ احتمالی خواهند شد.

2. دنیای زایباتسو: مجموعه­‌های غول‌پیکر فراملیتی قدرت جهانی را در دست گرفته و اثرگذاری "دولت ـ ملت‌ها" را به حداقل می­ رسانند. در این دنیا و با چنین وضعیتی نیروهای مسلح آمریکا وظیفه دارند امنیت آبراه­‌های بین المللی و مسیرهای اصلی حمل و نقل هوایی و زمینی را به منظور اطمینان از آزادی انتقال انرژی و کالا، حفظ کنند. قابل توجه آنکه آمریکا میزبان بیشترین کمپانی­‌های فراملیتی با مبدأ آمریکایی است.

3. دنیای دردسرهای گالیور: فقر، تبعیض و بی‌عدالتی مشخصه اصلی این دنیاست، چرا که تنها 15 درصد ملت­ها مالک 85 درصد ثروت جهانی هستند. تبعیض­‌های اعمال‌شده در حوزه علوم و فناوری­‌های نوین و عدم دسترسی جوامع فقیر به دانش، این وضعیت را تشدید خواهد کرد.

4. دنیای هرج و مرج‌های رایانه‌ای: در عصر اطلاعات، دشمنان آمریکا می­توانند با نفوذ و از کار انداختن شبکه‌ها، سیستم‌ها و سامانه­‌های اطلاعاتی، این کشور را فلج کنند. بدین ترتیب آمریکا از یک طرف باید پیشدستی کرده و دشمنان سایبری خود را نابود کند و از طرف دیگر با بازنگری در زیرساخت­ های اطلاعاتی، آن­ها را غیرقابل نفوذ نماید. از همین رو آمریکا با واگذاری کنترل اینترنت به سازمان ملل مخالف بوده و خواهان حفظ سلطه خود بر آن است.

در این پروژه برای خاورمیانه نیز یک نقشه نهایی در نظر گرفته شد بود که ثابت می­کرد آمریکا به دنبال برپایی مجموعه‌ای اقلیمی از ملت‌ها است که دارای بازار مشترک و هیأت‌های مرکزی با نظام اقتصاد جهانی به‌ویژه با جامعه غرب است؛ زیرا بر اساس برآوردهای موجود، بیشترین ظرفیت انرژی، بازار مصرف گسترده، نیروی کار ارزان و منابع انسانی کارآمد در برخی از علوم و فنون جدید، از مصادیق بالقوه منطقه است.

در حقیقت یکی از اصول اساسی نظم نوین جهانی آمریکا بر تغییر صورت بندی مرزهای ملی و حکومت اسلامی استوار می­ باشد.

در همین راستا طرح هایی مانند نقشه جغرافیایی جدید برای خاورمیانه ارائه شد که مبتنی بر آن، باید ایران به 7 کشور، عربستان به 5 کشور، عراق به 3 کشور، افغانستان به 3 کشور و ترکیه به 2 کشور تقسیم شوند. نتایج پروژه سال 1995 و نقشه­ های مفروض منتشر شده برای منطقه حاکی از آن بود که آمریکا قصد دارد پیاده‌سازی دکترین گالیوریسم در خاورمیانه را جزء اولویت­‌های خود قرار دهد.

دکترین گالیوریسم در مورد خاورمیانه به دکترین گالیورششم معروف است. طراح این دکترین، جیمز بلک‌ول (James Blackwell) آن را این گونه تبیین می­‌کند: «خاورمیانه همان «لی‌لی‌پوت» است که از میان شش گالیور آن یعنی ایران، مصر، عربستان، ترکیه، عراق و اسرائیل، پنج کشور اول باید تجزیه و قطعه‌قطعه‌شده و تنها گالیور ششم که اسرائیل است مانده و لی‌لی‌پوت خاورمیانه را سرپرستی کند.»

گالیور و گالیوریسم

در داستان گالیور، لی‌لی‌پوت شهر مردم کوتوله­ ای است که حتی در کف دست گالیور جا می­ شوند. گالیور یک جوان انگلیسی سفید پوست و در اندازه­ یک انسان طبیعی است. در این داستان گالیور بر سر گنجی که در زیر پای مردم لی لی پوت قرار دارد با یک کاپیتان انگلیسی درگیر بوده، و این درحالی است که مردم لی لی پوت کاری به گنج ندارند.

غربی­ ها خاورمیانه را لی لی پوتی می­ دانند که در آن کشورها سه دسته اند:

  • کشورهای نگران همچون کویت، امارات، قطر، عمان، بحرین و تونس که همواره به آنها گفته می­ شود  ایران به زودی شما را می­ گیرد و یا عراق به زودی شما را می­ گیرد.
  • کشور­های آرزومند که دوست دارند گالیور منطقه باشند، مانند لیبی، یمن و عربستان. در داستان گالیور نیز پسر جوانی از اهالی لی لی پوت که خود را شوالیه لی لی پوت می­ نامد، پهلوان تخیلی است و خویش را در حد و توان گالیور تصور می­ کند. عربستان دوست دارد همانند ایران باشد ولی نمی­ تواند، معمر قذافی دوست داشت چون جمال عبدالناصر باشد، اما نتوانست.
  • کشور­های گالیور که شامل عراق، ایران، سوریه، ترکیه، مصر و اسرائیل هستند.

گالیورها باید به سود اسرائیل شکسته و تجزیه شده و به کشورهای آرزومند تبدیل شوند، کشورهای آرزومند باید به نگران­ها بپیوندند و در نهایت کشورهای نگران باید در حالت ترس دائمی از اسرائیل بسر ببرند. در واقع تنها اسرائیل است که باید به عنوان گالیور باقی بماند. گالیورهای دیگر باید کوچک تر و ضعیف شده و همواره در نگرانی باقی باشند چرا که کشور­های نگران که مانند مردم لی لی پوت در دستان گالیور جای می­ گیرند، راحت تر پذیرای قیمومیت اسرائیل خواهند بود. بدین ترتیب ضروری است در جهت منافع اسرائیل و امریکا ریخت شناسی جهان اسلام دچار تغییرات فراوانی گردد.

خاورمیانه معاصر و گالیوریسم

حادثه یازده سپتامبر به آمریکایی­ها فرصت پیاده سازی طرح خاورمیانه بزرگ را داد. اولین بار کالین پاول وزیر خارجه وقت آمریکا، پروژه تغییر جغرافیای خاورمیانه را مطرح کرد و پس از آن به تدریج سایر مقامات آمریکایی ابعاد دیگر این پروژه را علنی نمودند. با حمله به عراق و سقوط صدام، مقامات آمریکا بار دیگر خاورمیانه نوین را یادآور شده و عراق را یکی از نقاط عطف تحقق این طرح دانستند چرا که از نظر ایشان، عراق دروازه ورود به خاورمیانه جدید بود. در همان زمان «دیک چنی» معاون بوش اعلام کرد راه خاورمیانه نوین از عراق می‌گذرد. آن­ها تصور می­ کردند که در مرحله سوم پروژه سخت‌افزاری تحقق خاورمیانه بزرگ قرار دارند و این مرحله چیزی جز تهاجم رژیم صهیونیستی به لبنان با حمایت و هماهنگی آمریکا نبود. در همین راستا کاندولیزا رایس وزیر خارجه وقت امریکا، در تل آویو از فرارسیدن زمان خاورمیانه جدید خبر داد.

اما مقاومت حزب الله لبنان و شکست رژیم صهیونیستی در جنگ سی و سه روزه اکثر تحلیلگران را به این نتیجه رساند که این طرح آمریکایی مرده به دنیا آمده و تولد خاورمیانه جدید به شکست آمریکا و رژیم صهیونیستی تبدیل شده است.

در واقع خاورمیانه جدید تداوم پروژه خاورمیانه بزرگ آمریکا است که در آن امریکایی­ها به دنبال روند تحولاتی که با ماهیت اسلام‌گرایی در خاورمیانه طی می‌شد، حتی پیش از حادثه یازده سپتامبر به دنبال تغییراتی اساسی در منطقه بودند. اسلام گرایی که آمریکایی آن را یکی از تهدیدات جدی و استراتژیک علیه منافع و امنیت ملی خود تلقی می‌کردند عامل اتخاذ این سیاست­ها بود. این موضوع در تدوین استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن 21 نیز مورد توجه قرار گرفته است.

امریکایی­ها برای تحقق خاورمیانه جدید دو استراتژی داشتند. تغییر رژیم با روش­ های سخت افزاری و اصلاح ساختار سیاسی کشورهای دوست. در نتیجه کشورهای خاورمیانه به چند دسته تقسیم شدند:

  1. کشورهای سرچشمه بیداری اسلامی مانند ایران.
  2. کشورهای دارای گروه­ها و جنبش­های اسلامی تاثیرگذار و در عین حال متأثر از جمهوری اسلامی ایران مانند لبنان. الگوی حزب‌ا... لبنان در طول زمان در خاورمیانه رشد و تعمیق یافته است.
  3. کشورهای متأثر از ایران که سازش پذیر نبوده و ضمن اینکه مانع تحقق طرح‌های آمریکا در خاورمیانه هستند، امنیت اسرائیل را نیز تهدید می‌کنند، مانند سوریه.
  4. کشورهایی که ارتباطی با جنبش­های اسلامی نداشته اما به‌ جهت‌ قدرت‌طلبی تهدیدی برای رژیم صهیونیستی و منافع آمریکا محسوب می‌شدند، مانند رژیم سابق عراق.
  5. کشورهای کاملاً سازگار با سیاست­های آمریکا که تحولات داخلی شان آن ها را در معرض سقوط و خارج شدن از جرگه هم­پیمانان امریکا قرار داده است، مانند عربستان، اردن، مصر، کویت .

راهبرد اصلی امریکا برای مهار کشورهای مقاوم یا کشورهای بالقوه تهدید زا استفاده از پتانسیل اختلافات قومی و مذهبی است. با برهم زدن نظم و ایجاد هرج و مرج مسیر لی لی پوتی کردن خاورمیانه هموار می­ شود. طرحی که امریکایی­ها در این راستا دنبال می ­کنند، خطرات گسترده ای برای کشورهای منطقه در پی دارد.

سلطه آمریکا ماهیت اصلی ساختار و نظم جدید را تشکیل خواهد داد، از همین رو فرهنگ زدایی در منطقه و ترویج فرهنگ غربی و سایر فرهنگ­ های مغایر با فرهنگ ناب اسلامی و فرهنگ­ های بومی تشدید می­ یابد.

رفتار کنونی امریکا نشان دهنده این است که کاخ سفید دومینوی مبتنی بر قاعده بازی مهره­ ها را دنبال می­ کند. این کشور قصد دارد پس از اشغال افغانستان و عراق سایر کشورهای منطقه بویژه ایران و سوریه را نیز تحت سلطه خود درآورد. به همین منظور است که امریکا خاورمیانه و از جمله ایران اسلامی را محاصره جغرافیایی، نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کرده است.

گالیوریسم در قبال ایران

در دو قرن اخیر استعمارگران بخش ­های زیادی از ایران را بواسطه­ بی لیاقتی شاهان قاجار و پهلوی جدا کردند. تجزیه همواره یکی از راه کارهای بریتانیا برای سلطه بر منطقه خاورمیانه بوده است، زیرا کشور­های کوچک هنگامی که با همسایگان خود مشکل پیدا کرده و احتیاج به حمایت و پشتیبانی داشتند، دست به دامان آن­ها شده و در نتیجه حضورشان تثبیت می­ شد. امپراتوری­ها به مرور زمان تجزیه و کم قدرت شدند، آخرین جداسازی در دهه 1340 روی داد، زمانی که بحرین از ایران جدا شد.

پس از فروپاشی شوروی، ایالات متحده در جایگاه ابرقدرت جهانی به پیروی از استعمارگران گذشته برای حفظ سلطه سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی خود به استفاده از تغییر رژیم (Regime change) و تغییر در ساختار دولت­ها در کنار دامن زدن به گرایشات تجزیه طلبانه روی آورد. به همین منظور:

  1. فلسطین دو پاره شد، برای محدود سازی مقاومت به غزه و جلوگیری از وحدت تشکل­ های فلسطینی که از ملزومات تشکیل کشور مستقل فلسطینی است.
  2. عراق دچار اختلافات فرق ه­ای گسترده شده است. مناطق کردنشین وضعیت شبه تجزیه پیدا کرده اند، سنی­ ها به دنبال تشکیل اقلیم خود هستند، و این­ها در حالی صورت می­ گیرد که امریکا از بدو ورود طرح تقسیم عراق به سه منطقه را اعلام کرده بود.
  3. سوریه گرفتار جنگ داخلی خونینی است که وارد سومین سال خود می ­شود. زیرساخت­ های کشور از بین رفته، میلیون­ها نفر آواره شده اند. بخشی از سنی­ ها نیز برای خود امارات اسلامی تشکیل داده اند.

شاید سوریه آخرین دومینویی است که سلسله دومینوهای قبلی را به لبنان و ایران وصل می­ کند. این کشور که در نقطه اتصال سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا و در بین اروپای صنعتی و خاورمیانه نفت خیز قرار گرفته است، به مثابه پل پیروزی برای طرفین نبرد بوده و محل تمرکز سیاستگذاری­ های جریانات معارض می­ باشد.

امریکا به این دلیل بطور پله پله و در جهت محاصره و تضعیف ایران قدم برمی داد که رابطه­ ایران و امریکا در شرایط فعلی شبیه رابطه­ شوروی و امریکا است. در حقیقت امریکا در حال تکرار مدل جنگ سرد در مواجهه با ایران است. بالکانیزاسیون و در نتیجه تجزیه ایران مبتنی بر دکترین گالیور ششم و قراردادن هر قطعه­ تجزیه شده نزدیک به خود نیز در همین راستاست.

همانطور که گفته شده دکترین گالیور ششم به دنبال قطعه قطعه کردن منطقه است، از این رو می­ توان مهمترین ابزار امریکا در این رویارویی را قومیت و قومیت­ گرایی در منطقه و ایران دانست.

قومیت گرایی

قوم(Ethnie) یا قومیت به تجمعات انسانی گفته می­ شود که قبل از پیدایش دولت شهرها بصورت عشیره ای یا قبیله ای زندگی می­ کردند. در جامعه شناسی سیاسی موضوع اقلیتهای قومی و رابطه آنها با دولت مرکزی بسیار مهم است. در حالت عادی اقلیت­های قومی تمایلی به جدا شدن از کشور ندارند که البته این به میزان وفاداری آن­ها به دولت مرکزی بستگی دارد. سیاست دولت مرکزی نسبت به اقلیت­های قومی نیز متفاوت است.

ممکن است سیاست دولت در جهت حفظ هویت فرهنگی اقلیت­های قومی، جذب و یا ادغام آنها در درون فرهنگ و قومیت مرکزی مانند اقدامات رضا شاه در ایران باشد. برخی از کشورها دارای جمعیت ناهمگون بوده و از چندین گروه زبانی، نژادی و مذهبی تشکیل شده اند در حالیکه هر گروه نسبت به همگون شدن با گروه­های دیگر به مخالفت بر می­خیزد و سعی می­کند اصالت خود را حفظ نماید. ایران نیز دارای اقلیت­های قومی متفاوتی است که در طول تاریخ عقب ماندگی­ های اقتصادی نواحی تحت سکونت اقوام نسبت به مناطق مرکزی، جدایی فرهنگی، زبانی و دینی آن­ها را تشدید کرده است. به همین علت پس از جنگ جهانی دوم به دلیل آمادگی شرایط داخلی و دخالت نیروهای خارجی، ایران شاهد خیزش­های قومی و قوم گرایی در آذربایجان و کردستان بود.

شکافهای فرهنگی، قومی، زبانی و مذهبی بر اثر روی­دادهای تاریخی و چگونگی ایجاد یک کشور در طول زمان بوجود آمده اند. به این ترتیب تنوعات قومی ناشی از عوامل گوناگونی است که یکی از مهم­ترین آن­ها تاریخ کشور است. برخی کشورهای امروزی که سابقه تاریخی امپراتوری داشته اند، ترکیب بیشتری از اقوام، مذاهب و گروه­های زبانی را به خود گرفته اند. آنچه درباره اقلیت­ های قومی ایران حائز اهمیت است، استقرار آن­ها در حاشیه و نوار مرزی کشور و همسایگی شان با اکثریت قومی آن سوی مرز است. نباید از یاد برد که مرزهای ایران و سایر کشورهای منطقه با دخالت و نظارت بریتانیای کبیر ترسیم شده است تا با تقسیم اقوام و قرار دادن هر بخش در یک کشور، همواره آتش هرج و مرج و جدائی طلبی­ها شعله ور باشد.

عوامل تشدید کننده شکاف های قومی

  • زبان: زبان مهمترین عنصر تمیز قومی و عامل اصلی پیوند انسان­ها با یکدیگر است.
  • مذهب: مذهب نیز از جمله عوامل تشدید کننده گرایشات قومی است.
  • ناسیونالیسم منفی و کاذب قومی: در این حالت افراد با افسانه بافی و تحریف تاریخ، هویت جداگانه ای برای خود دست و پا کرده و از این طریق حس ناسیونالیستی سایر افراد قوم را بر می­انگیزند.
  • نارضایتی اقتصادی و سیاسی: زمانی که افراد یک قوم در دست یابی به منافع و مشاغل در نسبت با سایر گروه­های قومی ناکام بمانند و این موضوع با بی اعتنایی دولت مرکزی همراه باشد، زمینه اعتراض و شورش ایجاد خواهد داشت. در مطالع ه­ای که بر روی ساختارهای چند قومیتی خاورمیانه صورت گرفته است، سه نوع شکاف فرهنگی(قومی) دیده می­شود.
  1. یک گروه مسلط و یکه تاز و برخی اقلیت­های پر دردسر (مثل اردن)
  2. یک گروه مرکزی و چندین گروه دور از مرکز (مثل مراکش و ایران)
  3. دو یا چند گروه تقریباً متوازن و حریف (نظیر شیعیان و سنی­ها در عراق، مسیحیان و مسلمانان در لبنان)

اقوام ایرانی

کشور ایران بواسطه شرایط گوناگونی که در طول هزاران سال با آن­ها مواجه بوده است، دارای اقلیت­های قومی و مذهبی مختلفی است. اقوامی که امروز در جمهوری اسلامی ایران زندگی می ­کنند به مرحله خودآگاهی قومی رسیده و برای خود اختصاصات قومی مشخصی همچون زبان، پیشینه تاریخی، آداب و رسوم فرهنگی دارند.

جمهوری اسلامی 8731 کیلومتر مرز دارد که 2700 کیلومتر آن آبی است. با توجه به محل استقرار قومیت­ها در مرزها می­توان گفت بخش عمده­ای از مرزهای خاکی نقاط آسیب پذیر سیاسی و امنیتی محسوب می­گردند. قوم ترک در شمال غربی ایران استقرار داشته و با قوم و کشورهای همزبان خود، یعنی آذربایجان و ترکیه همسایه است.

قوم کرد در غرب کشور با قوم هم زبان و هم مذهب خود، یعنی کردستان عراق همسایه است. در ادامه نوار مرزی غرب، قوم عرب استقرار دارد که با کشور عراق هم مرز و هم زبان است. در شرق نیز قوم بلوچ با قوم همزبان خود در پاکستان و افغانستان همسایه است. به این ترتیب روشن است که بهره گیری از احساسات قوم گرایانه همواره یکی از راه­ های ضربه زدن دشمنان به انقلاب اسلامی است.

برای اشراف تخصصی تر به بحث قومیت گرایی و بستر پیاده سازی دکترین گالیور ششم در ایران بهتر است تقسیم بندی استان­های کشور بر مبنای ترکیب قومی آن­ها مورد توجه قرار بگیرد.

  • استان هایی که با وجود تاثیرپذیری از مهاجرت اقلیت­ های قومی، جمعیت قومی قابل توجهی ندارند. این استان­ها در مرکز کشور قرار داشته و بیشتر جمعیت آن­ها را فارس ­های شیعه مذهب تشکیل می­ دهند. استان­ های تهران، سمنان، قم، مرکزی، اصفهان و یزد از این دسته اند.
  • استان هایی که اکثر جمعیت آن­ها به اقوامی تعلق دارد که به لحاظ زبانی و فرهنگی پیوند زیادی با قوم و زبان فارسی دارند، از جمله استان­ های خراسان، فارس، کهکیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری، قزوین، کرمان، گیلان، مازندران، لرستان، ایلام، هرمزگان و بوشهر.
  • استان هایی که عمده جمعیت آن­ها را گروه­های قومی تشکیل می­دهند. این استان­ها برحسب تبعات سیاسی و امنیتی بالقوه و بالفعلی که دارند به دو دسته تقسیم می­ شوند:

- دسته اول شامل استان­ های اردبیل، آذربایجان شرقی، خوزستان، کرمانشاه، زنجان و همدان، که شکاف قومی و زبانی آن­ها به علت پیوند مذهبی با اکثریت جامعه ایرانی، تهدیدی برای یکپارچگی و وحدت ملی نیست.

- دسته دوم شامل استان­ های سیستان و بلوچستان، گلستان، آذربایجان غربی و کردستان که شکاف قومی آن­ها به لحاظ تفاوت مذهب و به علت هم­جواری با هم قومی­ های خود در آن سوی مرزها مستعد تحریک، دامن زدن به احساسات قوم گرایانه و آسیب زدن به یکپاچگی کشور می­ باشد.



منافع کثیر القومه بودن ایران برای دنبال کنندگان دکترین گالیور ششم

استقرار و پراکندگی گروه­های قومی کرد، بلوچ، عرب، ترکمن و آذری در مجاورت مرزهای ایران باعث شده است تا گروه­های قومی مشابه که در آن سوی مرزها مستقر هستند، بتوانند به کشور ورود غیرقانونی داشته و برای تردد غیرمجاز در مناطق مرزی و حتی در عمق کشور مشکل چندانی نداشته باشند.

تفکرات قوم گرایانه، تجزیه طلبانه و ناسیونالیستی قومیت­های هم­جوار، گروه­های قومی ایران را متاثر می­ سازد و مسایل امنیتی در داخل کشور پدید می­ آورد. در مناطق مانند خوزستان، کردستان و آذربایجان غربی این معضل به شکل جدی تهدیدکننده است.

این تهدیدات احتمالی باعث حضور نیروهای دولتی و نظامی در مناطق قومی نشین همراه با هزینه­ های سنگین سیاسی و اقتصادی خواهد بود. انسداد و کنترل مرزها که مستلزم حضور نیروهای غیربومی در منطقه قومی نشین است، با واکنش منفی اقوام مواجه می­ گردد. به علاوه هزینه­ های سیاسی کنترل این گونه حرکت­های بحران ساز، سیاست خارجی کشور را در نسبت با سایر کشورها و نهادهای بین‌المللی تحت تاثیر قرار خواهد داد. هم اکنون نیز جمهوری اسلامی ایران از سوی جنبش­های شبه وهابی و برخی کشورها به افراطی گری شیعی و سرکوب اهل سنت متهم شده است.

به طور کلی چند قومی بودن برای هر کشوری تهدیدی بالقوه برای امنیت ملی آن قلمداد می­ گردد که برای جمهوری اسلامی نیز به واسطه وجود دشمنان به همین ترتیب است. مساله حساس دیگر استقرار و سکونت اقوام در نوار مرزی کشور است، بویژه آن که هر یک از این اقوام با اکثریت قومی آن سوی مرز نیز در همسایگی به سر برده و شاید مهمترین تهدید امنیتی از ناحیه قومیت­ها همین مساله باشد.

هم­نوایی اقوام با اکثریت قومی آن سوی مرز، در دراز مدت حس جدایی طلبی را در میان ایشان تقویت خواهد نمود. نکته بعدی استقرار اقوام ایرانی در نقاط حساس اقتصادی و حمل و نقل بازرگانی کشور است، به علاوه اینکه همین مناطق با بحران­های عدیده اقتصادی نیز دست و پنجه نرم می­ کنند. خطر ناشی از این نکته زمانی بیشتر می­ گردد که با بیکاری  نیروهای جوان این مناطق همراه باشد.

نتیجه آن که دشمنان به سادگی می­توانند با استفاده از علقه­ های قومی و نقاط مشترک فرهنگی و مذهبی اقوام دو طرف مرز، در کنار پررنگ کردن محرومیت و شرایط نابسامان اقتصادی، طیف ایرانی این اقوام را تحریک کرده و جدایی طلبی و تجزیه طلبی را در مناطق مرزی ایران دامن بزنند.

همچنین نباید از یاد برد که پس از فروپاشی شوروی سابق، نفوذ اسرائیل در جمهوری­ های تازه استقلال یافت ه­ای مانند ترکمنستان و آذربایجان چشمگیر بوده و با توجه به رخنه این کشور در عراق اشغال شده و نیز حضور امریکا در کشورهای پاکستان و افغانستان، دامن زدن به تحرکات قومی در ایران یکی از جدی ترین گزینه­ های دشمنان انقلاب اسلامی برای تهدید و آسیب رساندن به امنیت ملی ایران است. نمونه­ بارز اقدامات صورت گرفته از سوی دشمنان را می­ توان در افشای استفاده اسرائیل از نواحی مرزی برخی از این کشورها برای جاسوسی از ایران و یا حمایت آن­ها از گروه­ های سلفی معاند ایران نظیر گروهک ریگی و فعالیت­ های خرابکارانه­ی آن مشاهده کرد.


راهکار­های ایران در نبرد با دکترین گالیور ششم

ایران از مدت­ها قبل با دکترین گالیور درگیر بوده است، از زمانی که هم­وطنان گالیور خطوط مرزی ایران و سایر کشورهای منطقه را ترسیم کردند. انگلیسی­ها برای مقابله با قدرت ایران و کاستن از توان آن ابتدا در طول چند قرن بخش های زیادی از آن را جدا کرده و یا زمینه ساز جدا کردن آن­ها شدند. سپس در دوره اخیر و زمان تعیین مرزهای بین المللی، مرزها را به گونه­ ای کشیدند که همواره نوار مرزی ایران دستخوش هرج و مرج باشد.

بدین ترتیب که مرزها را درست از میان اقوام کشیدند، تا بدین وسیله اقوامی که در گذشته همه به ایران تعلق داشتند، در کشورهای جداگانه قرار گرفته و بطور مداوم خواستار پیوستن به هم قومی­ های خود در کشور دیگر باشند.


به طور طبیعی محرومیت و نابسامانی شرایط اجتماعی، مردم عادی جامعه را به سوی یافتن جایگزین مناسب می­ کشاند که در این میان غرض ورزان فرصت می­ یابند مطالبات حقیقی و مشروع مردم این مناطق را به تمایلات جدایی طلبان و احساسات قوم گرایانه متصل سازند.

برای جلوگیری از وقوع این گونه مسائل، باید زمینه مشارکت عمومی در داخل جامعه فارغ از نوع قومیت مذهب، زبان، نژاد و فرهنگ فراهم شود.

در شرایط حساس کنونی، ایران شاهد تلاقی تقاضاها و مطالبات قومی است. این مرحله یکی از حساس ترین و پیچیده ترین گذرگاه­های تاریخی است که جز با فکر و اندیشه، مدیریت و تعدیل ابهامات و القائات موجود قومی و مشارکت مردمی نمی توان از آن به خوبی گذشت و امنیتی مستدام را برای ایران تضمین نمود. با توجه به چنین مواردی می­ توان پیشنهاداتی را البته با قابلیت تعدیل در موارد مختلف جهت سیاستگذاری مناسب و مدیریت قومی متکثر ارائه نمود:

  1. تقویت حس وفاداری ملی در فرهنگ سیاسی جامعه
  2. ایجاد اعتماد و برابری در میان خرده فرهنگ­های موجود جهت رشد و تعالی آن ها
  3. اهتمام جدی به توسعه و گسترش رفاه اقتصادی مناطق قومی نشین
  4. جای گزینی شیوه­ های مدیریت علمی به جای شیوه ­های مدیریت سنتی
  5. ترویج اصل احترام به حقوق قومیت­ها در نهادهای مختلف
  6. اجرای طرح­های اشتغال زا در مناطق قومی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد